شایان و خاطراتش

جشن دانش آموزی

1389/10/25 13:52
نویسنده : مامان شایان
358 بازدید
اشتراک گذاری
به نام خدای مهربان

جشن دانش آموزی طبق هر سال در اداره ما برگزار میشد، ولی بر خلاف سالهای قبل علاوه بر خانواده دانش آموزان، همه خانواده ها رو دعوت کردن. پس با این حساب من و آقا شایان هم به این جشن دعوت بودیم. دو شنبه بود و هشتم آذر ماه سال ۱۳۸۹ خورشیدی.

اول برنامه همه چی به خوبی و خوشی در حال انجام بود و اقا شایان هم خیلی مرتب روی صندلی نشسته بودن

یواش یواش ایشون شیطنتشون گل کرد و اینقدر من به دنبالش تو سالن راه رفتم که فکر کنم کلی وزن کم کردم که آخر تصمیم گرفتم همون وسط سالن اسباب بازیهاشو بدم شاید ایشون کمی سرگرم بشن البته اون ماشین سبزه رو   هدیه گرفتن

 خلاصه تا تونست از این ور سالن رفت اون ور سالن، از اون ور اومد اینور و من رسما اعلام کردم که بیچاره شدم. عمو پورنگ و خاله سارا و امیر محمد رو اصلا حساب نکرد فقط به فکر شیطنتهای خودش بود.

یک خانم و آقای مسنی کنار ما نشسته بودند مدام میرفت و تسبیح اقا رو میگرفت  و من در حال عذرخواهی. یه مساله بامزه این بود صندلیها که حالت تاشو داشتن وقتی برمیگردوندم میترسید و عقب میرفت و من کلی میخندیدم (به تلافی اذیتهاش).

اومدم تو سالن تا به دوستام زنگ بزنم که نی نی هاشونو بیارن که عکس بگیریم یک دقیق گذاشتمش رو زمین دیدم رفت طرف یک پیرمرده دستاشو آورده بالا که بغلش کنه (ایشون ارادت خاصی به افراد مسن دارن) وای اون آقا چقدر خوشش اومده بود. ما هم عذرخواهی کردیم و آقا رو اوردیم تو جمع نی نی ها تا عکس بگیرن.

این هم عکس نی نی های خوشگل که تو جشن دانش آموزی شرکت کرده بودن:

آلا خانم و آقا شایان

از راست: آقای محمد امین، آقا شایان و آقا طاها

به امید خدا، برسه روزی که برای موفقیت این خوشگلای ناز تو درس و مشق جشن بگیریم

Graduation Graphic #2

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)